به کجا چنین شتابان؟! به کـــجا؟ به کدام نقطه ، کدام برهه و کدامین ثقل زمان و مکان تعلق داری که اینچنین شتاب گرفته ای؟ان هم دراین زمانه هزار رنگ که کشانده اند انسانییت را به مسلخ سرد جنون مدرنیزه!در این زمانه هزار سودا که نشانده اند هوییت آدمی را به ذبح تیغ برنده منییـت و قدرت!
کجاست جای احساس و دل؟!
کجاست جای تعمق وسکوت؟!
کجاست جای تک تاز بی رقیب شعرهای نظامی؟
کجاست حتی جای خالییه حوض کاشی خانه امن مادربزرگ؟!
کنون بعد از این ادعاهای رنگارنگ تعالی شدن!تنها ملجا امن و بی ادعایمان ، تنها خلسه زلال و همرنگ نشدن ، و شاید هم بهانه خوب زیستن
همان همایش عظیم از جنس ریزش حروف بر صفحه سپید کاغذ باشد که بتوان به حکم آخرین واژه های بودن ، ماندن ،جاودانه شدن ، ! نگاشت .. خطوطی ازسر احساسی نوپا برای تولدی شاید دوباره... که این بار چینش نگارشی وزین را باشوری مضاعف در احساسم به مدد نشسته امشوری برای عشقبازی با نامی تا سرحد ابدییت جاودانه نامی به وسعت دریای بیکران!