اتوبوسی آمده از تهران..یکی از صندلی هایش خالی است!قطاری می رود از تبریز ....یکی از کوپه هایش خالی است!سینماهای شیراز پر از تماشاچی است...
که حتما ردیفی ار آن خالی است!
انگار یک نفر هست که اصلا نیست !!انگار عده ای هستند که نمی آیند !شاید،کسی در چشم من است که رفته از چشمنمی دانم،،، !!می جنگم در برابر ستیزه ات که برای اینکه بتوانم صلح کنم
هرچه بیشتر ستیز میکنی نشئه ی آشتی عمیق تر می شود،،!! بازوان من،آخرین صحنه ی این نبرد است
هر حماسه ای به خلوتی عاشقانه ختم می شود
بر گرد نازنینم ، بازوانم میخواهد ، فاتح این نبرد باشد ...!!